خاطرات كشيك هاي رزيدنتي زنان در زابل

ساخت وبلاگ
هيچ وقت فكر نميكردم,وبلاگم به اين زودي بسته بشه،ميخواستم خاطراتم را در صفحه صفحه بنويسم،ولي بيشتر از يك هفته نموندم.....الان كه داره ٢هفته از خداحافظي تلخ ويكي از شكست هاي بزرگ زندگي من ميگذره...ميبينم تنها دليلش كه انصراف دادم وخودمو از امتحان سال بعد محروم كردم.....نداشتن هويت بود وجو بد رشته زنان مشابه سابر شهرها....هميشه به خودم ميگفتم اگه  بخوام ادامه تحصيل بدم فقط يا بهشتي يا تهران...ولي علاقه ام به زنان من رو به زابل كشوند...ولي به چه قيمتي متخصص زنان ميشدم؟چقدر خوشحال بودم؟ومهمتر از همه چقدر اعتماد به نفس در رشته ام داشتم؟!همه اينها من رو برگردوند خاطرات كشيك هاي رزيدنتي زنان در زابل...ادامه مطلب
ما را در سایت خاطرات كشيك هاي رزيدنتي زنان در زابل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0shimajf6 بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 5 آبان 1395 ساعت: 11:40

سلام اولين نوشته در وبلاگ تلخ ترين خاطره من هست دوران پزشك عمومي با كلي تلاش ٢سال إخر به آغوش خانواده برگشتم ولي اين بار زابلستان با فاصله ١٤٠٠كيلومتري راهي براي بازگشت ندارد،دارم ٤سال به مكاني ميرم كه فقط اسمشو شنيده بودم شهري با قدمت ٥٠٠٠ساله وشهر شاهنامه كه متاسفانه الان در محروم ترين شرايط هست چرا!!!واقعا لياقت اين شهر با آثار تاريخي كه در تاروپود شهر نهفته شده بيشتر از اين هست كه حالا كه قراره اونجا برم،همه ازم بپرسن مطمئني؟!ايا ذرات معلق هوا،جاده هاي نا امن،خشكساليو...ميتوني تحمل كني،من هم در جواب ميگم رشته زنان وزايمان رو دوست داشتم به خاطرش خاطرات كشيك هاي رزيدنتي زنان در زابل...ادامه مطلب
ما را در سایت خاطرات كشيك هاي رزيدنتي زنان در زابل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0shimajf6 بازدید : 16 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 23:35